شکوه ازمردم این شهر به خدا خواهم کرد
ترک می ومعشوق ووفا خواهم کرد
محزونم این حال به کس نتوان گفت
جز مرغ شبی که هم نوا خواهم کرد
تا بار دگر سپیده پر یگیرد
مرغ سحری همنفس باد صبا خواهم کرد
امروز به مغرب ار غروبم دیدی
فردا سراسر شرق ز طلا خواهم کرد
دلتنگم واز دل تنگ کنون
نی زن بنگر که نینوا خواهم کرد
در بارگه قدس بگفتند محمود
هشدار که حاجتت روا خواهم کرد