آن لحظه که گفتی خداحافظ ورفتی ز برم
ای کاش نگاهت می افتاد به چشمان ترم
.
نفسم من نتوانم ز تو دل کندن عزیز
هر قدم میروم انگار که بیرون ز حرم
.
دائما منتظرم تا که تو یک بار دگر
لطف واحسان بنمایی به من از روی کَرَم
.
می سپارم به تو گوش وبه دلم می گویم
شاید اینبار صدایم کنی از پشت سرم
.
ای که در هر نفست روح مسیحایی هست
می شود باز بگویی که ز پیش تو نَرَم
.
شمعی ودور سرت من شده ام پروانه
نبود بیم آگر آتش عشق تو زند بال وپرم
م- دولتخانی تقدیمی1394/10/27