-
همه دانند که در هجر نفس خون جگرم
1394/11/19 16:06
همه دانند که در هجر نفس خون جگرم رفتی هیچ نپرسی که چه آمد بسرم . تو نفس بودی در خاطرمن جا داری در فراق تو ندانی که بشد خم کمرم . رفتی و بعد تو دیگر دل من شاد نشد نام تو گشته کنون ذکر و دعایی بلبم . غم بی نفسی می کشد آخر به خدا تو کجا خوانی از این خط که چه آمد بسرم . گرچه این عاشق دل سوخته در اشعارش همه حرفهای خودش را...
-
نگاهم کردی وگفتی که دانی حال وروزم را
1394/11/16 02:35
نگاهم کردی وگفتی که دانی حال وروزم را به آب عشق خود شویی سرا پای وجودم را . مرا حکم نفس داری ، چرا باور نمی داری بگو پیشم تو می مانی نداری قصد جانم را . نگیر از من نگاهت را که بی تو زود می میرم فقط یک آرزو دارم برآور آرزویم را . هزاران حرف ناگفته درون سینه ام دارم که باید مو به مو گویم تمام رمز ورازم را . یه خواب هر...
-
نشاندم مهر تو در قلبم ای دوست
1394/11/11 17:22
نشاندم مهر تو در قلبم ای دوست انیس و مونست گردیدم ای دوست یقین دان در دلم ماوا گزیدی دلیلش شعر خود را دانم ای دوست مران از خود مرا اینجا نگهدار حذرکن از غمت می میرم ای دوست مگو من لایق عشقت نبودم همان یلدای بی فردایم ای دوست ثنا و حمد تو گفتم ولیکن دوصد حرف نگفته دارم ای دوست حزین شد خاطرم تا از تو گفتم مرنجان خاطر...
-
بی من به کجا رفتی، آنجا مبارک باد
1394/11/02 10:49
بی من به کجا رفتی، آنجا مبارک باد زین پس تو بری شاد و فردا مبارک باد دیگر همه ی روزم ، همچوشب یلدایست باید که من گویند ، یلدا مبارک باد . . م. دولتخانی 1394/09/29
-
نفسم دوراز رخت با برف و بوران چه کنم
1394/11/02 10:47
نفسم دوراز رخت با برف و بوران چه کنم سایه بالا سرم با باد و باران چه کنم . شب همه شب تا سحر نالم ز هجر تو ولی بار غم بر دل بود با چشم گریان چه کنم . در فراقت گفته ای یک دم صبوری کن ولی من صبورم تو بگو با قلب سوزان چه کنم؟ . در بهار ای نو گلم عطرتو سر مستم نمود بی تو اما مانده ام در این زمستان چه کنم . م -دولتخانی...
-
بروامشب توچون پاییز؛که دنیایم زمستانیست
1394/11/02 01:39
بروامشب توچون پاییز؛که دنیایم زمستانیست همیشه شادم وخندان ؛ ولیکن گریه پنهانیست . برفتی از برم خندان ؛ بماندم با دل گریان بدان بی توهوای دل همیشه سرد وبارانیست . همه بود آرزویم تا بمانی تا ابد پیشم تو باشی ناخدای دل در این دریا که طوفانیست . . .م- دولتخانی1394/9/29
-
عاقبت عمر گران زود به پایان برسد
1394/11/02 01:37
عاقبت عمر گران زود به پایان برسد فصل پاییز رود فصل زمستان برسد . خواجه مغرور که سرمایه اندوخته است غافل از اینکه شبی مرگ به بالین برسد . با گناهان خود آلوده نمودیم زمین بعد از آن منتظریم باز که باران برسد . ای دل اندر طلبش شکوه و زاری تو مکن بی گمان در ره او زجر فراوان برسد . تا نفس هست در این سینه غمی نیست مرا زخمی...
-
گرصبوحی زکف ساقی میخانه رود
1394/11/02 01:34
گرصبوحی زکف ساقی میخانه رود غم عشق توهم از این دل دیوانه رود . همچو خورشید شبی عشق توبر من تابید جغد شب پر بگشود تاکه ز ویرانه رود . تو کجا حال دل عاشق زارم دانی منم آن مست که هر دم پی پیمانه رود . قصه عشقت اگر جمله حکایت کنم توبه خود شکند زاهد و میخانه رود . طاقتم نیست نفس گر نرسی فریادم تو بیا تا که غم از این دل...
-
همه گویند که من پست وخرابم نفسم
1394/11/02 01:31
همه گویند که من پست وخرابم نفسم باده نوشیده ام ومست شرابم نفسم . من و دریا وغم هجر تو میهمان همیم کس ندارد خبر از چشم پر آبم نفسم . تا که چشمم به دو چشمان قشنگت افتاد بعد از آن واله وشیدای سرابم نفسم . دل سپردم به تو این دل به امانت دارش داغ عشق تو مرا کرده کبابم نفسم . تو که رفتی مرا داغ غمت پیرم کرد من ولی باز بر آن...
-
ای نفس در سینه ات خواهم ببخشایی مرا
1394/11/02 01:30
ای نفس در سینه ات خواهم ببخشایی مرا یا شکستم گر دلت خواهم ببخشایی مرا . در هیاهو گم شدی دیگر صدایم نشنوی جایت اینجا خالی است خواهم ببخشایی مرا . گر تو را آزرده ام یا اینکه رنجیدی ز من گشته ام خاک رهت خواهم ببخشایی مرا . همچو مجنون در پی لیلای خود بودم ولی گر نبودم لایقت خواهم ببخشایی مرا . عاشقی دل خسته ام اما زبانم...
-
دلم را با بوسه ای بردی ، دمت گرم
1394/11/02 01:28
دلم را با بوسه ای بردی ، دمت گرم اسیر دام خود کردی، دمت گرم . سراپا شور وشوق وشعف گشتم خوشم با حال سر مستی ، دمت گرم . نشستم در رهت شاید بیایی اگر مهمان من باشی ، دمت گرم . تو لیلایی ومن افسون به مویت خوشم با رنگ یک رنگی ، دمت گرم . همه شب تا سحر در فکرم این بود بگویم گر که باز آیی ، دمت گرم . نه با ساقی ؛ نه با شاهد...
-
لبخند من هرگز ملاک شادیم نیست
1394/11/02 01:25
لبخند من هرگز ملاک شادیم نیست چون برفم و دیگر مجال گرمیم نیست . هر جا که هستم منطقم اینگونه باشد دور از نفس جایی برای ماندنم نیست . ای در قفس افتاده ، افسوس چه داری؟ بیرون از اینجا درد من آزاد یم نیست . دیگر پس از این عاشقی افسانه باشد ویرانه ام میلی بر این آبادیم نیست . تقدیمی 1394/10/09 ---م--- دولتخانی .
-
بر لبانت خنده ات درمان درد است ای پری
1394/11/02 01:21
بر لبانت خنده ات درمان درد است ای پری هر که بیند روی تو بختش سعید است ای پری . از چه رو پنهان کنی رخساره زیبای خود روی چون ماه ترا دیدن امید است ای پری . هرکه افتد دام تو جان را فدا باید کند پس کن این جور وجفا از تو بعید است ای پری . راه و رسم عاشقی هرگز نبوده بی خطر یا که عشق وعاشقی افسانه بود است ای پری . وعده دیدار...
-
به دل دارم هوای وصلت ای دوست
1394/11/02 01:16
به دل دارم هوای وصلت ای دوست سر راهت شوم قربانت ای دوست . به غیر تو دلم ماوای کس نیست نباشم غافل از احوالت ای دوست . م-دولتخانی 1394/10/13
-
به تو دل خوشم ولیکن ،دل خوش ز من نداری
1394/11/02 01:10
به تو دل خوشم ولیکن ،دل خوش ز من نداری بخدا که در دو عالم ، عاشقی چنین نداری . منم آن گدای مسکین ، که نشسته ام به کویت تونظری نما به احسان ، که عطا جز این نداری . منم آن که شدگرفتار ، به مهِ جبین یارش تو که ماه آسمانی، نظری زمین نداری . منم آنکه همچو دانه ، سر نهادم دل خاک توهمان بهار مستی ،که دگر خزان نداری ....
-
دهان بسته ام دگر، به خنده وا نمی شود
1394/11/02 01:08
دهان بسته ام دگر، به خنده وا نمی شود هرکه بشد اسیر تو، دگر رها نمی شود . جور وجفا بسی کنی، مهر ووفا کنم ترا در عجبم زقامتم ، چرا که تا نمی شود . همچو صدای بلبلان، به خاطرم نشسته ای یک نفسی ز یاد تو، دلم جدا نمی شود . همچو صدای قلب من به خاطرم نشسته ای یک نفسی ز یاد تو، دلم جدا نمی شود . مونس جان من تویی،مرهم زخم من...
-
گر باده ز دست تو بنوشد ساقی
1394/11/02 01:03
گر باده ز دست تو بنوشد ساقی صد شعر وغزل کنون بگوید ساقی از روز ازل تا به ابد مست تو باشد انکس که دمی ترا ببوید ساقی . م- دولتخانی تقدیمی1394/10/15
-
ای کاش که در محفل ساقی باشم
1394/11/02 00:56
ای کاش که در محفل ساقی باشم بر مستی خود همیشه باقی باشم گر لایق خدمتش نباشم او را بر روی سرش چو طاقی باشم . . م- دولتخانی تقدیمی1394/10/15 . . .
-
گرچه داغ غم عشق تو به دل مانده هنوز
1394/11/02 00:55
گرچه داغ غم عشق تو به دل مانده هنوز این منم ،من، که شده عاشق بازنده هنوز بس که خم شد کمرم در غم هجر تو شکست ذره ای کم نشده مهر تو در سینه هنوز . م- دولتخانی تقدیمی1394/10/15 .
-
تا تو نباشی ای نفس دلم که وا نمی شود
1394/11/02 00:53
تا تو نباشی ای نفس دلم که وا نمی شود سر به رهت سپرده ام سرم جدا نمی شود در طلبم ببینمت چهره عیان نمی کنی جز تو کسی در این جهان یار مرا نمی شود م- دولتخانی تقدیمی1394/10/15 . . . .
-
شب و روز در خیالم همه فکر یار دارم
1394/11/02 00:47
شب و روز در خیالم همه فکر یار دارم پشت خنده های تلخم روزگار زار دارم تو نشسته ای به جانم نروی ز خاطر من دلخوشم به داغ عشقت گرچه روز تار دارم . م- دولتخانی تقدیمی1394/10/15 . .
-
بس وفا کردم ولی تیغ جفا بر من زدند
1394/11/01 23:26
بس وفا کردم ولی تیغ جفا بر من زدند رفتم و بر رفتنم برچسب ترسیدن زدند قاتل برگ و برم در ریشه هایم خفته بود آشنایان ریشه ام را بهر سوزاتدن زدند . م- دولتخانی تقدیمی1394/10/15
-
در ره عشق بجر مهر وفا کاری نیست
1394/11/01 23:25
در ره عشق بجر مهر وفا کاری نیست سینه دوست بجز مخزن اسراری نیست جان خود را به ره دوست فدا باید کرد غم خورد آنکه که بر او یاری نیست . . م- دولتخانی تقدیمی1394/10/15
-
با نگاه بی قرارت من و بی قرار کردی
1394/11/01 23:24
با نگاه بی قرارت من و بی قرار کردی به تو چون که دل سپردم ز برم فرار کردی . منم آنکه گشته افسون به نگاه چشم مستت نظری بکن دوباره که مرا خمار کردی . ز برای مال وثروت به غریبه دل سپردی بکسی نگو بدین سان صید خود شکار کردی . بعد رفتن تو خم گشت قد همچو سروم اما بهتر آنکه تو نفهمی که به من چکار کردی . صادقانه دل سپردم عاشقم...
-
عاقبت وقت سحر روزی ز پیشت می روم
1394/11/01 23:19
عاقبت وقت سحر روزی ز پیشت می روم گرچه در دام توام اما ز دستت می روم . گفته ام تا پیکرم در کوی تو دفنش کنند دلخوشم همچون غباری زیر پایت می روم . تا نفس در سینه دارم کی ز یاد من روی راضیم گاهی چو بادی لای مویت می روم . بت شدی آنرا شکستم خالق شعرم شدی کعبه مقصودی وبهر طوافت می روم . گرچه محمودم ولی دائم ترا حمدت کنم طایر...
-
فغان از این دل تنگم ، فغان از درد تنهایی
1394/11/01 23:16
فغان از این دل تنگم ، فغان از درد تنهایی رسیده جان به لبهایم ، کمی وقتست که بازایی . شدم تنها تر از تنها که دور افتادم از تنها نپرسند حال وروزم را که دیدم من چه غمهایی . ز احوال دل زارم مه وخورشید می دانند که روزم چون شب تاراست و شام سرد ویلدا%Dدا%Dدا%Dدا% ش�jFل �und-color: >رسی%ل %DrB8%xt-align%3rgb(255, 255,1...
-
شبی با هم نفس گفتم چرا همچون زمستانی
1394/11/01 23:05
شبی با هم نفس گفتم چرا همچون زمستانی در این دی ماه بارانی، چرا قدرم نمیدانی . سخن با او بسی گفتم،ز عشق وعاشقی گفتم سر آخر به او گفتم ، چرا اینگونه حیرانی . زبان اوبه حرف آمد، دل تنگش به درد آمد چو او نزدیک من آمد، مرا بوسید پنهانی . لبش قند وشکر دارد ، دو چشمش جام می دارد قد ومویی که او دارد ، برد هر دین وایمانی . شدم...
-
آمدم تا که ترا باز ببینم نفسم
1394/11/01 23:03
آمدم تا که ترا باز ببینم نفسم همه راز دلم با تو بگویم نفسم . گویم به جواب اگربپرسی حالم پیش توخوبم و دورازتوخرابم نفسم . چای اگر نیست رسان بوسه بکام تا گلو ترکنم از قند لبانم نفسم . مو به مو شرح دهم قصه هجران ترا تو کنی خنده بر این حالت زارم نفسم . منم آنکس که شود مست ز لبخند لبت گرچه مخمور بر آن چشم خمارم نفسم . بعد...
-
آن لحظه که گفتی خداحافظ ورفتی ز برم
1394/11/01 20:38
آن لحظه که گفتی خداحافظ ورفتی ز برم ای کاش نگاهت می افتاد به چشمان ترم . نفسم من نتوانم ز تو دل کندن عزیز هر قدم میروم انگار که بیرون ز حرم . دائما منتظرم تا که تو یک بار دگر لطف واحسان بنمایی به من از روی کَرَم . می سپارم به تو گوش وبه دلم می گویم شاید اینبار صدایم کنی از پشت سرم . ای که در هر نفست روح مسیحایی هست می...
-
شد وقت سحر هم نفسم صبح بخیر
1394/11/01 20:34
برخیز ز بسترت ای گلکم صبح بخیر . گرچه عمریست که تو ماه شب افروز منی کی شود تا که بگیرم بغلم صبح بخیر . فرخنده شبی باد که هنگام سحر گویم به تو ای ماه شبم صبح بخیر . نفسم در دو جهان بلبل خوش خوان منی هر سحر با نفست مست کنم صبح بخیر . م- دولتخانی 1394/10/27